کلیدواژه: جنوب
به نام خدا
سلام
امروز می خواهیم راجع به ریشه [ ج ن ب ] و مشتقات آن صحبت کنیم و کلید واژه ما عبارتست از: جنوب جَنْب، دراصل عضوی ازبدن (پهلو) بوده و به معنای سمت و ناحیه و کنار نیز به کار می رود. جَنوب یا جنوب، یکی ازجهات چهارگانه هست که سمتِ راستِ کسی است که رو به مشرق ایستاده باشد. و علت این نامگذاری در زبان فارسی، ارتباط آن با خانه کعبه و قبله در ایران است و جهتِ جنوب، یعنی جانب ِکعبه یا قبله. و یکی ازمعانی جنوب، قبله است. این ریشه هم، به معنای" نزدیک "و هم به معنای "دور" به کار رفته است. نزدیک،به لحاظ در کنار یا پهلو بودن و دور، به لحاظ اینکه اگرانسان چیزی را دوست نداشته باشد پهلوی خود را به آن کرده و از آن دورمیشود و بر عکس اگر مشتاق چیزی باشد رو به آن کرده و به سمتش میرود. واژه جَنْب، برای نزدیک و جُنُب، برای دور، بکار رفته است. فعلِ این ریشه به معنای دفع کردن یا دور کردن است، مثل اجتناب، که به معنای کناره گرفتن یا دوری کردن است. اجنبی، به معنای دور یا بیگانه هست. به فردی که غسلِ جنابت بر او واجب شده باشد جُنُب گفته میشود چون این حالت، باعث دوری و اجتناب از نماز میشود. در قرآن کریم، عبارتِ بر زمین افتادنِ پهلوی شتران،کنایه از به زمین افتادنِ شتران قربانی و خارج شدن جان ازبدن آنهاست. و حالا می پردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:
جَنْبْ: کنار، پهلو، طرف، جمعِ آن میشود >>> جُنُوب
مثال: وَالصَّاحِبِ بِالْجَنبِ: و دوست نزدیک (همنشین )
مثال: یَذْکُرُونَ اللهَ قِیَاماً وَ قُعُوداً وَ عَلَیٰ جُنُوبِهِم: خدا را در حالت ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان (یعنی درحال خوابیده) یاد میکنند
مثال: فَاِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها: آنگاه که پهلوهایشان به زمین افتاد (به پهلو افتادند) از آنها (شتران) بخورید.
مثال: یَا حَسْرَتَیٰ عَلَیٰ مَا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللهِ: وای برمن، از کوتاهی هایی که در حضورخدا کردم (جانب امر خدا را فرو گذاشتم)
مثال: فَتُکْویٰ بِهاجِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ: پس با آن، پیشانی و پهلوها و پشت آنها را داغ میکنند.
جانِب: پهلو، جوار، سمت، کنار، ممکنست مراد از آن، جهت و مکان باشد.
مثال: وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأَی بِجَانِبِهِ: و هنگامیکه به انسان نعمتی بخشیدیم روی گردانْد و دوری جست.
مثال: آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً: از طرف کوه طور، آتشی احساس کرد.
جُنُب: دور، ناپاک
مثال: یَا أَیُّها الَّذینَ ءَامَنوا لَاتَقْرَبُوا الصَّلَوٰةَ وَ أَنْتُمْ سُکَارَیٰ حَتَّی تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَ لَا جُنُبًا: ای کسانیکه ایمان آورده اید در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا آنکه بدانید چه می گویید و نیز در حال جنابت (به نزدیک نماز نشوید).
عَنْ جُنُبٍ: از گوشه ای، دورادور
مثال: فَبَصُرَتْ ِبهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لایَشْعُرُونَ: او را (موسی را) از محل دوری دید در حالیکه آنها (فرعونیان) نمیدانستند.
مثال: وَ اَلْجَارِ الْجُنُبِ: و همسایه دور
جَنَبَ: دورکردن، دورشدن
مثال: وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ: من و فرزندانم را از پرستش بتها دور بدار.
اِجْتِناب: دوری کردن، گوشه گیری یا کناره گیری کردن
مثال: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ َعَنْکُمْ سَیِّاتِکُمْ: اگر از گناهان کبیره که ازآن نهی شده اید دوری کنید گناهانِ کوچک شما را می پوشانیم.
تَجْنیب: دور کردن
مثال: وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی: و اهل تقوا را از آن (اتش) دورسازند.
تَجَنُّب: دور شدن از چیزی
مثال: وَ یَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَی: و شقی ترین مردم از آن (ذکر) دوری گزیند.