کلیدواژه:اَیاب وذَهاب
به نام خدا
سلام
امروز می خواهیم راجع به دو ریشه مقابل هم صحبت کنیم و کلید واژه ما عبارست از: اِیاب وذَهاب این اصطلاح به معنای آمد و شد، یا رفت و برگشت است. ابتدا می پردازیم به اولین واژه از این عبارت یعنی" اَیاب" این کلمه، مصدر از ریشه [ أ و ب ] بوده به معنای رجوع و بازگشت است. این ریشه در قرآن کریم،در مورد توجه و بازگشت به سوی خدا بکار رفته و به معنای مطلقِ توجه و بازگشت به سوی خداست که میتواند حتی بدون ارتکاب گناه بوده بنابراین، در مورد پیامبران نیز بکار رفته است. ایوب که نام یکی از پیامبران الهی است نیز از این ریشه گرفته شده و به معنای بازگشت کرده یا بازگشت کننده بسوی خدا است زیرا این پیامبر بسیار به درگاه خدا رجوع میکرد. اَوّاب، نیز از این ریشه بوده به معنای بسیار بازگشت کننده است. و حالا میپردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:
أَوَّبَ: (ازباب تفعیل ) بازگشتن، بازگشت باتسبیح، بازگشت صدا (تسبیح گفتن)
مثال: یاجِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ:ای کوهها همراه او تسبیح بگویید.
اِیاب: (مصدر)برگشتن، بازگشتن
مثال: اِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ: همانا که بازگشت آنان به سوی ماست
مَآب:(مصدر،اسم زمان ومکان) بازگشتگاه، منزلگاه
مثال: وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّمَآبٍ: و بدرستیکه برای طغیانگران، بد منزلگاهی است
مثال: وَالّلهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ: و بازگشت (سرانجام) نیکو نزدخداوند است.
مثال: إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ: به سوی او دعوت میکنم و بازگشت من به سوی اوست.
مثال: فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَیٰ رَبِّهِ مَآباً: پس هر که بخواهد بسوی پروردگار خود راه بازگشتی بیابد
اَوّاب:(صیغه مبالغه) بسیار رجوع کننده به خداوند، جمعِ آن میشود >>> اَوّابین
مثال: وَوَهَبْنَا لِدَاوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ: به داود، سلیمان را عطا کردیم که نیکو بنده ای بود، همانا او بسیار توبه کننده بود
مثال: هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ: این بهشتی که وعده داده شده اید برای هر کسی است که بسیار به سوی خدا رجوع کند.
مثال: فَإِنَّهُ کَانَ لِلْاَوّابینَ غَفُوراً: هرآینه او نسبت به بازگشت کنندگان بسیار آمرزنده است
اَیُّوب: نام یکی از پیامبران الهی، بازگشت کننده
مثال: وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا اَیّوُبَ: یاد کن بنده ما ایوب را
و حالامی پردازیم به کلمه دوم ازعبارت کلید واژه، یعنی "ذَهاب" این کلمه نیز مصدر،از ریشه[ ذ ه ب ] بوده به معنای رفتن است. مذهب نیز از این ریشه بوده به معنای راه و روش است. یکی ازمشتقات این ریشه به نام ذَهَبْ، به معنای طلا،سکه زر و پول و ثروت است چون، پول یا سکه از خرجهای رایج بین مردم بوده و برای رفتن به سفر یا هر جای دیگر، همراه داشتن پول یاطلا الزامیست و از آنجاییکه خرج می شود، رفتنی ( از دست رفتنی ) است. باافزودن" ی" نسبت به این کلمه، ذَهبَی ،به دست میاید که یکی از رنگها بوده به معنای طلایی یا زرین است. تَذهیب، نیز به معنای طلا کاری کردن یا زر اندود کردن است. و حالامی پردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:
ذَهَبَ:رفتن، رهسپارشدن، گذشتن
مثال: إِذْهَبْ إِلَیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَیٰ: به سوی فرعون برو که او طغیان کرده است.
ذَهَبَ ب: بردن فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ: هر گاه تو را از میان آنها ببریم، به یقین آنان را مجازات خواهیم کرد.
اَذْهَبَ: بردن، از بین بردن، مصرف کردن، استفاده کردن
مثال: إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ: اگر خدا بخواهد شما را میبرد و خلق تازه ای می آورد.
مثال: إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ: بدرستیکه حسنات، سیئات را از بین میبرد.
مثال: أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا: از نعمتهای پاکیزه در زندگی دنیای خود استفاده کردید.
ذاهِب: رونده
مثال: وَقَالَ إِنّی ذَاهِبٌ إِلَیٰ رَبِّی سَیَهْدِینِ:وگفت من به سوی پروردگارم میروم، او مرا هدایت خواهد کرد.
ذَهاب: رفتن
ذَهاب ب: بردن
مثال: وَإِنّاعَلَیٰ ذَهَابٍ بِهِ لَقادِروُنَ: و ما،در بردنِ آن کاملا توانا هستیم.
ذَهَب: طلا
مثال: یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ: در آنجا با دستبندهایی از طلا و مروارید زینت میشوند و لباسهایشان از حریراست.