کلیدواژه:حرام
به نام خدا
سلام
امروز میخواهیم راجع به ریشه [ح ر م ] و مشتقات آن صحبت کنیم و کلید واژه ما عبارتست از: حرام اصل معنای این ریشه، منع است. این ریشه، در دو طیفِ مثبت و منفی بکار رفته است: ۱-در جهت رعایت بزرگداشت یک مکان مقدس یا شخص محترم و ممنوع بودن انجام بعضی کارها در آن مکان، و یادر مقابل آن شخص که باعث پایین آمدن ارزش آن مکان یافرد شود، مثل حَرَم، که مکانی مقدس محسوب شده و هتک حرمت آن جایز نیست و یا احترام گذاشتن بر امامان و اولیای الهی. واژه های حرمت، احترام، محترم، حریم و مَحْرَم در این دسته قرار می گیرند. به عَیال یک مرد،حَرَم گفته میشود چون حرمت داشته و حمایت از آن بر او واجب است. ۲-در جهت ممانعت از انجام گناه شرعی که گفته میشود حرام یا ممنوع است و یا منع شدن از بعضی کارها در شرایط خاص مثلا در ایام حج به شخصی که اِحرام بسته و مُحرِم شده است و یا ممنوعیت جنگ در ماه حرام و یامنع کردن و منع شدن از نعمتی خاص، که به ترتیب تحریم و محرومیت، خوانده میشود. واژه مُحَرَّم ،به معنای حرام شده یاممنوع شده بوده و همچنین، نام یکی از ماههای چهارگانه حرام است که جنگیدن در آن ممنوع هست. و حالا میپردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:
حُرْمَتْ: چیزی که حد و منع دارد و هتک آن جایز نیست، شعائرالهی، جمع آن میشود: حُرُمات: حدودها و حریم ها
مثال: ذَلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللّهِ فَهُوَ خَیْرٌلَهُ عِنْدَرَبِّهِ: این است (انچه مقررشده) و هر کس حدود الهی را محترم شمارد، آن، برای او نزد خدا بهتر است.
مثال: وَالْحُرُماتُ قِصاصٌ: و (شکستن ) حرمتها قصاص دارد.
تَحریم: منع کردن ازکاری مثال: وَ أَحَلَّ اللّٰهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا: و خدا معامله را حلال و ربا را حرام کرده است.
مثال: وَ حَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ: و زنان شیرده ر ابر او قبلا حرام کردیم.
مثال: اِنَّمااُمِرْتُ اَنْ اَعْبُدَرَبَّ هٰذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذٖی حَرَّمَها: من مامورم که فقط پروردگار این شهری را که خداوند آن را محترم شمرده (شهرمکه) عبادت کنم.
مُحْرِم: درحالِ اِحرام،کسیکه از چیزهایی منع شده است.
حَرام: ممنوع و غیر مجاز، در حالِ اِحرام ،جمع ان میشود >>> حُرُمْ
مثال: وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لَایَرْجِعُونَ: و اهل هرآبادی ای را که هلاک کرده ایم، برگشتن آنها (به دنیا) حرام و نامقدور است.
مثال: لاتَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ اَنْتُمْ حُرُمٌ: شکار را نکشید آنگاه که درحال احرام هستید.
مثال: مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ: از آنها،چهار ماه، حرام است(یعنی جنگیدن درآن ماهها ممنوع است)
مُحَرَّم، مُحَرَّمَة: حرام شده، تحریم شده
مثال: وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْرَاجُهُمْ: و بیرون کردنشان بر شما حرام بوده است.
مثال: فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ اَرْبَعینَ سَنَةً: این(سرزمین) تا چهل سال بر آنها ممنوع شد.
مَحْروم: کسی که از روزی منع شده (روزی او وسیع نیست)جمع آن میشود >>> مَحرُومون
مثال: وَفِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْروُمِ: و در اموالشان، حقی برای سائل و محروم بود.
مثال: بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ: بلکه ما محروم و بی بهره ایم.