کلید واژه: وقود
به نام خدا
سلام
امروز می خواهیم راجع به ریشه [ و ق د ] صحبت کنیم و کلید واژه ما عبارتست از: وَقود معنای اصلی این ریشه، آتش گرفتن و برافروختن چیزی است.
وَقود، اسم از این ریشه بوده به معنای آتش گیره است (چیزی که آتش را به خود می گیرد)، و به هیزم و هر سوخت دیگر مثل نفت و بنزین و ذغال سنگ و... که قابلیت آتش گرفتن دارند، گفته می شود. خداوند در قرآن، انسانها و هیزم را در یک ردیف قرار داده و به عنوان سوختِ آتشِ جهنم، نام برده است و این بواسطه سنخیّت با آتش و گیرایی و جذب آتش، در بعضی انسانهاست که به عنوان هیزم جهنم، عمل می کنند و باعث شعله ور تر شدن آتش جهنم می شوند.
وُقود، مصدر بوده به معنای اشتعال است.
مَوقُود، اسم مفعولی بوده به معنای افروخته شده است.
وقود، سوخت آتش است، که باعث گداختن آن می شود، مثل غدا ( غ د و ) یا غذا و قوُت، که سوخت بدن انسان بوده باعث تولید قوّه و انرژی در انسان می شود. نکته: برای به خاطر سپاری بهتر این ریشه، به حروف مشترک هم آوا ( غ * ق * گ) و هم مخرج (د * ت) و نیز اشتراک "الف" که منقلب از "و " هست(ا * و ) در کلمات ذکر شده توجه بفرمایید. نکته: کلمه وقود، به معنای سوخت، به انگلیسی می شود >>> Woqod که شبیه وود (Wood) انگلیسی به معنای چوب است که در هیزم استفاده می شود.
ایقاد، مصدر از باب "اِفعال" بوده ( اِوْقاد که تبدیل به ایقاد شده است) به معنای آتش افروختن، مشتعل ساختن یا گداختن است. این باب، در قرآن با دو حرف اضافه "مِن" و "علی" بکار رفته است. کاربرد "مِن" وقتی است که از هیزم و یا هر چیز دیگر به عنوان ایجاد آتش (مثل کبریت) یا به عنوان سوخت و شعله ور شدن و تداوم آتش( مثل هیزم) استفاده شود. کاربرد "علی" به معنای افروختن یا گداختن چیزی بر روی آتش به منظور پختن یا ذوب شدن و تهیه چیز دیگری از آن است؛ مثل گداختن خاک بر آتش و پختن آن برای تهیه آجر و یا گداختن فلزات بر روی آتش به منظور تهیه وسایل زینتی.
مُوقِد و مُوقِدة، صفت فاعلی از باب ایقاد بوده به معنای افروزنده آتش است.
مُوقَدَة، صفت مفعولی از باب ایقاد، بوده به معنای افروخته شده و فروزان است.
اِستیقاد، مصدر از باب استفعال بوده ( اِسْتِوْقاد که تبدیل به استیقاد شده است) به معنای بر افروختن یا طلب آتش گیرانه کردن است. و حالا می پردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:
وَقود: آنچه با آن آتش روشن می کنند، آتشگیره، هیزم، سوخت
مثال: ٱلنَّارِ ذَاتِ ٱلْوَقُودِ: همان آتش پر هیزم
مثال: وَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمْ وَقُودُ ٱلنَّارِ: و آنها خود، هيزم آتشاند
مُوقَدَة: افروخته شده، فروزان
مثال: نَارُ ٱللَّهِ ٱلْمُوقَدَةُ: آتش افروختۀ الهی
اِیقاد: باب اِفعال، افکندن هیزم در آتش، آتش افروزی
ایقاد + مِن: آتش افروختن از
️ایقاد + علی: آتش افروختن بر
مثال: ٱلَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ ٱلشَّجَرِ ٱلْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ: همان كسى كه براى شما از درخت سبز، آتش آفريد، پس آنگاه شما از آن آتش مى افروزيد
مثال: وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي ٱلنَّارِ: و از( فلزات) آنچه که در آتش بر آن مى گدازند
مثال: فَأَوْقِدْ لِي يَٰهَٰمَٰنُ عَلَى ٱلطِّينِ: و فرعون گفت: پس اى هامان! برايم بر گِل آتش بيفروز
مثال: كُلَّمَآ أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا ٱللَّهُۚ: هر زمان آتشى را براى جنگ [با اهل ايمان] افروختند خدا آن را خاموش كرد
اِسْتیقاد: باب استفعال، برافروختن، آتش زدن، طلب آتش گیرانه کردن
مثال: مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ ٱلَّذِي ٱسْتَوْقَدَ نَارًا: حکایت آنان حکایت آن کس است كه آتشى بر افروخت