کلیدواژه: تعدّی

کلیدواژه: تعدّی

کلیدواژه: تعدّی

به نام خدا

سلام

امروزمی خواهیم راجع به ریشه [ع د و] صحبت کنیم و کلیدواژه ما عبارتست از: تعدّی معنای اصلی این ریشه تجاوز کردن به حقوق دیگران است.

🔸عَدْوْ، عُدُوّ، عُدْوان و عَداوَت مصدر از این ریشه بوده به معنای تجاوز و دشمنی هستند.

🔸به دویدنِ با سرعت نیز عَدْوْ می گویند چون راه رفتنِ سریع، خارج شدن ازجریانِ عادی حرکت است و می تواند باعث مزاحمت و تجاوز به حقوق دیگران شود (مثل تنه زدن یا کنار زدن دیگران) و نیز در هنگام جنگ، سواران به سرعت در پیشاپیش سپاه می دوند، از این رو به اسبان جنگی🐎 نیز عادیات می گویند و به هر دونده، عاد گفته می شود. ★مشابه این مفهوم درزبان فارسی پا را از گلیم خود درازتر کردن یا بیرون گذاشتن است★

🔸عادی یا عادٍ اسم فاعلی از این ریشه بوده (عادِوٌ⇦عادِیٌ⇦عادِیْنْ⇦ عادِن⇦عادٍ) به معنای تجاوز کننده یا دونده است و جمع آن می شود عادون و عادیات. عادِیَة مونث آن بوده جمع آن می شود عادِیات.

🔸عاد که نام قوم حضرت هود(ع) است در بیشتر منابع از ریشه [ع و د ] ذکر شده که اسم جمع بوده معنای لغوی آن عادتها یا مردم است ولی می تواند اسم فاعلی از ریشه [عدو] نیز باشد(عادٍ)

🔸عَدُوّ بر وزن فَعول صفت مشبه از این ریشه بوده (عَدوو⇦عَدُوّ) به معنای بدخواه و دشمن است. عدوّ در زبان فارسی بدون تشدید «و» به کار می رود⇦عَدُو

🔸عُدْوَة به کنارو جانب گفته می شود چون کنارهر چیزی حد و مرز آن با چیز دیگر بوده عبور از آن، تجاوز به دیگری شمرده می شودمثل سرحدّات یا مرزها که محل استقرار نیروهای نظامی وحمله به دشمن است و یا کنار دریا که محل تمام شدن آب و شروع خشکی است و گاهی آب از این نقطه به ساحل دست اندازی می کند. عُدْوَة به جای بلند و مکان دور(دور دست)و کناره دره و رودخانه نیز گفته می شود.

🔸اِعْتِداء مصدر از باب افتعال بوده اسم فاعلی آن می شود: مُعْتَد (مُعْتَدِو⇦مُعْتَدِی⇦مُعْتَدٍ) به معنای متجاوز

🔸تَعَدّی مصدر از باب تفعّل بوده (تَعَدُّی⇦تَعَدِّی) به معنای تجاوز کردن یا دست درازی کردن به حقوق دیگران است.

مُعاداة مصدر از باب مفاعله بوده (مُعادِوِة⇦مُعاداة) به معنی دشمنی کردن است. وحالامی پردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:

🔺عَدا: تجاوزکردن

🌿مثال:وَ قُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُواْفِي ٱلسَّبْتِ: و به ايشان گفتيم (ازحکم) روز شنبه تعدّی نكنيد

🔺عَدُوّ:دشمن، جمع آن می شود اَعْداء

🌿مثال:إِنَّ ٱلشَّيْطَٰنَ كَانَ لِلْإِنسَٰنِ عَدُوّاً مُّبِينًا: به راستى كه شيطان براى آدمى دشمنى آشكار است

🌿مثال:وَٱللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَآئِكُمْ: و خدا به دشمنان شما داناتر است.

🔺عُدْوان:دشمنی آشکار، تجاوز

🌿مثال: وَ مَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ عُدْوَٰنًاوَ ظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِيهِ نَارًا:و هركس از روى تجاوز و ستم چنين كند بزودى او را درآتشى وارد خواهيم ساخت

🔺عَداوَة:دشمنی

🌿مثال: وَلَا تَسْتَوِي ٱلْحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّيِّئَةُۚ ٱدْفَعْ بِٱلَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَٰوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ: هرگز نيكى و بدى يكسان نيست بدى را با نيكى دفع كن ناگاه خواهى ديد همان كس كه ميان تو و او دشمنى است گويى دوستى گرم و صميمى است

🔺عَدْو: ستم و تجاوز

🌿مثال: وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدْوَۢا بِغَيْرِ عِلْمٍ: و معبودانى را كه كافران به جاى خدا مى‌پرستند دشنام ندهيد كه آنان هم از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام خواهند داد

🔺مُعاداة: دشمنی کردن

🌿مثال: عَسَى ٱللَّهُ أَن يَجْعَلَ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ ٱلَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً: اميد است خدا ميان شما و كسانى از مشركين كه با شما دشمنى كردند پيوند محبّت برقرار كند

🔺اِعْتِداء: تجاوزکردن

🔺مُعْتَد: متجاوز، جمع آن می شود مُعْتَدین

🌿مثال: وَقَٰتِلُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يُقَٰتِلُونَكُمْ وَلَاتَعْتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلْمُعْتَدِينَ: و در راه خدا با كسانى كه با شما مى‌جنگند بجنگيد ولى از حدّ تجاوز نكنيدكه خداوند تجاوزكاران را دوست ندارد.

🔺تعدّی: تجاوز

🌿مثال: وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ:و هركه از حدود الهی تجاوز كند يقيناً به خودش ستم ورزيده است

🔺عاد:قوم عاد

🌿مثال:كَذَّبَتْ عَادٌ ٱلْمُرْسَلِينَ:قوم عاد پيامبران را تكذيب كردند

🔺عادٍ: متجاوز، جمع آن می شود عادون

🌿مثال: فَمَنِ ٱبْتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلْعَادُونَ: پس كسانى كه جز اين را طلب كنند اينان همان تجاوزگرانند

🔺عُدْوَة: کنار بیابان و دره

🌿مثال: إِذْ أَنتُم بِٱلْعُدْوَةِ ٱلدُّنْيَا وَهُم بِٱلْعُدْوَةِ ٱلْقُصْوَىٰ: آن‌گاه كه شما در کناره نزديك‌تر بوديد و آنها درکناره دورتر

🔺عادِیَة: دونده، اسب تیزپا، جمع آن می شود عادِیات

🌿مثال: وَٱلْعَٰدِيَٰتِ ضَبْحًا:سوگندبه (اسبان) دونده كه نفسشان به شماره افتاد

برچسب‌ها

مطالب مرتبط