کلیدواژه: سبب
به نام خدا
سلام
امروز می خواهیم راجع به ریشه [ س ب ب ] صحبت کنیم و کلید واژه ما عبارتست از : سَبَب سَبَب، در لغت به معنای ریسمان آمده است ولی به هر وسیله ای که با آن به چیز دیگر دست می یابند، گفته می شود و جمع آن می شود>>> اَسباب مثلا وقتی می خواهیم کتابی از طبقه بالای کتابخانه برداریم و دستمان نمی رسد، از یک واسطه به نام صندلی استفاده می کنیم؛ این سبب، باعث می شود به هدفمان نزدیک شویم، اما تضمین کننده قطعی هدف نیست؛ وقتی سبب، تام باشد، یعنی سببی باشد که انسان را به نتیجه نهایی برساند اسمش، علت است. پس، سبب خودش علت مستقیم حادثه نیست بلکه زمینه ساز علت است. به ریسمان و راه و پول نیز، سبب گفته می شود. اسباب و اثاث، یعنی وسایل زندگی به دنیا و مافیها، عالم اسباب گفته می شود،چون در نظام خلقت، خداوند اینگونه مقدر کرده که فیض او با "واسطه"و "اسباب"، به بندگان برسد و تمام این دنیا، وسیله ای است که ما را به هدف خلقت، که همان عبودیت است، می رساند. از معانی دیگر سبب می توان به علت و باعث و موجب، واسطه، لوازم، ابزار، آلت، دستاویز، قرابت و خویشاوندی اشاره کرد. قرابت سَبَبی در مقابل قرابتنَسَبی، به نوعی ازخویشاوندی گفته می شود که در آن، قرابت، به سبب یک رابطه قرار دادی و اعتباری مثل نکاح برقرار می شود؛ بطوریکه با طلاق، این رابطه نیز از بین می رود؛ برعکسِ خویشاوندی نَسَبی، که ناشی از تولد انسانی از انسان دیگر یا رابطه خونی است. در قرآن، سبب و اسباب، به معنای ریسمان، راه، رشته امور، وسیله، چاره کار، به کار رفته است و منظور از اَسبابُ السموات، می تواند راههای آسمان و یا اسباب و وسایل رسیدن به آسمانها باشد. تَسْبیب، باب تفعیل از این ریشه بوده به معنای سبب ساختن است. مُسَبِّب، اسم فاعلی از این باب بوده یعنی سبب سازنده و مُسَبِّبُ الْاَسْباب، یعنی سبب سازنده تمام سببها که از اسمای خداوند باری تعالی است.
سَبّ، نیز از این ریشه بوده، به معنای سبب ساختن کسی یا مُسَبّب و مقصر دانستن اوست و نام یا نسبت زشتی است که در هنگام ناراحتی یا تنفر از کسی، به او داده می شود. سبّ و شتم، به معنی دشنام و فحش رکیک و ناسزاست. فحش، در اسلام، ممنوعو حرام است و سبّ پیامبر و اهل بیت اگر از روی دشمنی باشد، باعث نجاست و کفر سَبّ کننده می شود و او مصداق ناصبی خواهد بود و مجازات سبّ النبی اعدام است. اما مسئله لعن با سبّ فرق میکند؛ لعن به معنای بیزاری از اعمال زشت یک فرد و دعا برای دور شدن او از رحمت خدا است که در مواردی جایز است. سَبّابه، نیز از این ریشه بوده به انگشت دوم دست بعد از شست گفته می شود و نام دیگر آن، انگشت اشاره و انگشت گواهی یا شهادت است که برای اشاره به اشیاء و ثبت اثر انگشت یا انگشت نگاری استفاده می شود. نام دیگر این انگست، مُسَبِّحه است، چون با آن تسبیح می گویند. این انگشت به انگلیسی، Fore Finger یا Index نامیده می شود. نام این انگشت، از سبّ، به معنای دشنام گرفته شده چون در میان عربها رسم بود که چون به کسی دشنام می دادند با این انگشت به سوی او اشاره می کردند و به عبارتی انگشت اتهام را به سمت او گرفته و او را مسبِّب یا مقصّر ضرر و زیان وارده می دانستند.
و حالا می پردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:
سَبَب: ریسمان، وسیله، راه، چاره، جمع آن می شود >>> اسباب
مثال: ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا: آنگاه راهی را (سببی را) دنبال کرد
مثال: إِنَّا مَكَّنَّا لَهُۥ فِي ٱلْأَرۡضِ وَءَاتَيْنَٰهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا: ما به او در روى زمين، قدرت و حكومت داديم؛ و اسباب هر چيز را ( رشته هر کاری را) در اختيارش گذاشتيم
مثال: مَن كَانَ يَظُنُّ أَن لَّن يَنصُرَهُ ٱللَّهُ فِي ٱلدُّنْيَا وَٱلْأٓخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى ٱلسَّمَآءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُۥ مَا يَغِيظُ: هر كس گمان مىكند كه خدا، پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد ريسمانى به سقف خانۀ خود بياويزد، و خود را حلق آويز کند و سپس آن را قطع كند و ببيند آيا نیرنگش خشم او را فرو مىنشاند؟!
مثال:أَمْ لَهُم مُّلْكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرۡضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَلْيَرْتَقُواْ فِي ٱلْأَسْبَٰبِ: و يا ملك آسمانها و زمين و آنچه بينشان هست از ايشان است تا به هر سبب كه مىتوانند بالا روند
مثال: وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَٰهَٰمَٰنُ ٱبْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّيٓ أَبْلُغُ ٱلْأَسْبَٰبَ: و فرعون گفت: اى هامان! براى من بناى بلندى بساز، شايد به راهها ( وسایلی) دست يابم
مثال: إِذْ تَبَرَّأَ ٱلَّذِينَ ٱتُّبِعُواْ مِنَ ٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ ٱلْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ ٱلْأَسْبَابُ: روزى كه پيشوايان كفر از پيروان خود بيزارى ميجويند و عذاب را ميبينند و چارهشان از همه جا قطع ميشود(و دستشان از همه جا کوتاه می شود)
مثال: أَسْبَٰبَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ فَأَطَّلِعَ إِلَىٰٓ إِلَٰهِ مُوسَىٰ وَإِنِّي لَأَظُنُّهُۥ كَٰذِبًا: راهها ( اسباب رسیدن به) آسمانها، تا از خداى موسى اطلاع يابم، همانا من او را دروغگو می پندارم.
سَبَّ: دشنام دادن
مثال: وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَيَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدْوَۢا بِغَيْرِ عِلْمٍ: شما مؤمنان به آنان كه غير خدا را مىخوانند دشنام مدهيد تا مبادا آنها از روى دشمنى و نادانى خدا را دشنام گويند