کلیدواژه: عروة الوثقی
به نام خدا
سلام
امروزمی خواهیم راجع به ریشه[ع ر و] صحبت کنیم و کلید واژه ما عبارتست از: عُروَةُ الوُثقیٰ معنای این ریشه، پیش آمدن، رسیدن و فروگرفتن چیزی یا متصل شدن و آویزان شدن به آن است و گفته می شود اصل این ریشه، از تعلّق یا معلّق شدن، گرفته شده است.
عُْروه، اسم از این ریشه بوده، به معنای رسیده و آویزان شده است و چون دسته یا حلقه نیز از بیرون به شیء متصل شده و آن را در بر می گیرد، به هر نوع آویز مثل حلقه، گیره، دستگیره، دسته یا گوشه که از شیء بیرون زده و بتوان آن را با دست گرفت، عروه گفته می شود و چون گرفتن اشیاء با دسته، باعث محکم نگه داشتن و حمل مطمئن آنها می شود، معنای ضمنی این کلمه، محکم و مطمئن نیز هست. عُروه، به پیش آمدگی یا هر عضو جلو آمده چیزی هم گفته میشود، به فرد برتر و برجسته قوم و به مال نفیس و پربها نیز عروه می گویند. عروه، به ریسمان هم گفته می شود چون وسیله ارتباط و اتصال محکم است. عُروه، همچنین، به تکیه گاه و آنچه که بتوان به آن اطمینان کرد یا مثل دستاویزی، به آن چنگ زد، و نیز به فرد امین و قابل اعتماد، گفته می شود. عاریه نیز از این ریشه بوده به معنای "پیش رسیده" است و به آنچه در اصل مال خود فرد نبوده و از بیرون رسیده باشد، عاریه می گویند و اسم مصدر آن می شود عاریت (مثل عافیت از ریشه عفو) به وام یا قرض نیز که پیش فرستاده می شود، عاریه می گویند. عاریتی یعنی قرضی یا مصنوعی و چشم عاریتی یعنی چشم مصنوعی.
تذکر: برای عاریت، ریشه های دیگر از جمله عیر، عار و عور نیز ذکر شده است.
عَرْوْ، به معنای پیش آمدن و فرو گرفتن است؛ مثل پیش آمدن مهمان به سمت میزبان و مانند حلقه او را در برگرفتن و یا پیش آمدن غم و اندوه و فرو گرفتن فرد؛ معنای دیگر عَرْو، پیش فروختن چیزی است.
اِعراء، مصدر از باب اِفعال بوده، به معنای دسته ساختن برای کوزه است؛ این باب همچنین در مفهوم اِعراء عَن، بکار رفته و به معنای عاریت دادن، از پیش رفتن و دور شدن است.
اِعْتِراء، مصدر از باب افتعال بوده، و معانی آن عبارتند از: پیش آمدن و رسیدن، اتفاق افتادن، اصابت کردن، عارض شدن، دچار شدن و بر سر کسی آمدن و فرو گرفتن؛ مثل فرو گرفتن یا احاطه کردن میزبان مهمان را، فرو گرفتنِ کارْ کسی را و فرو گرفتنِ غم و اندوهْ کسی را. از مثالهای دیگر آن می توان به بلاها و پیشامدها، که به فرد رسیده و به اصطلاح دامنگیر یا گریبان گیر فرد می شود، نام برد. و حالا می پردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:
اِعْتَری: اصابت کرد، رسید
اِعْتَریٰ ب: رسانید
مثال: إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعْتَرَىٰكَ بَعْضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءٍٖ: ما دربارۀ تو جز اين نمى گوييم كه برخى از معبودهاى ما به تو گزند و آسيب رسانده اند
عُرْوَة: دستگیره، دستاویز، پیوند، اتصال، جمع آن می شود عُرَیً
عُرْوَةُ الْوُثْقَیَ: دستگیره، پیوند استوار
مثال: فَمَنْ يَكْفُرْ بِٱلطَّـٰغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱسْتَمْسَكَ بِٱلْعُرْوَةِ ٱلْوُثْقَىٰ: پس هر كه به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان بياورد، بى ترديد به محكم ترين دستگيره، چنگ زده است
تبصره: ریشه دومی که به آن پرداخته می شود عبارتست از: [و ث ق] معنای اصلی این ریشه، محکم کردن و استوار کردن است. وَثیق، بر وزن فَعیل، یعنی محکم و استوار، و مونث آن میشود وثیقة؛ که به سند، مدرک، قباله، دستاویز و آنچه با آن، کار را محکم می کنند، گفته می شود. ثِقَة، به معنای اعتماد و اطمینان و دلگرمی و اتّکا است و به فرد امین و درستکار و مطمئن نیز، ثِقه گفته می شود؛ ثِقَةُ الاسلام، یعنی امین و مورد اعتماد اسلام، که لقبی احترام آمیز برای روحانیانِ مسلمان است. ثَقَةُ بالنَّفْسِ، یعنی اعتماد به نفس. وُثوق، نیز اسم مصدر بوده به معنای اعتماد، اطمینان و خاطر جمعی است. مَوْثِق، به معنای چیزی که مورد وثوق و اعتماد قرار بگیرد، و میثاق به معنای پیوند محکم با پشتوانه قسم و عهد است. و حالا می پردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:
مَوْثِق: پیمان و عهد استوار، چیزی که مورد وثوق و اعتماد قرار بگیرد
مثال: قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُۥ مَعَكُمْ حَتَّىٰ تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِّنَ ٱللَّهِ: گفت: برادرتان را همراه شما نمى فرستم تا اينكه پيمان محكمى از خدا به من بسپاريد
میثاق: مَوْثِق، پیمان محکم
مثال: وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظاً: و از همۀ آنان پيمانى محكم و استوار گرفتيم
أَوْثَق، وُثْقیٰ: اسم تفضیلی به ترتیب برای مذکر و مونث، محکم تر و استوارتر، محکم ترین ۡ
مثال: وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ ٱسْتَمْسَكَ بِٱلْعُرْوَةِ ٱلْوُثْقَىٰ: و هركس روی خود را به سوى خدا كند در حالى كه نيكوكار باشد بى ترديد به محكم ترين دستگيره چنگ زده است
وَثاق، وِثاق: قید و بندی که چیزی با آن بسته شود، زنجیر
مثال: فَإِذَا لَقِيتُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرْبَ ٱلرِّقَابِ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّواْ ٱلْوَثَاقَ : پس هنگامى كه با كافران روبه رو شديد، گردن هايشان را به شدت بزنيد تا آن گاه كه بسيارى از آنان را با سختى و غلظت از پاى درآوريد، در اين هنگام آنان را محكم ببنديد
ایثاق: از باب اِفعال، محکم بستن، به شدت در بند کشیدن
مثال: وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ: و هيچ كس مانند او کسی را به بند نمی كشد
مُواثَقَة: از باب مفاعله، عهد و پیمان بستن
مثال: وَٱذْكُرُواْ نِعْمَةَ ٱللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَٰقَهُ ٱلَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ: و نعمت خدا را بر خود و پيمانش را كه با شما محكم و استوار كرد، ياد كنيد