كليدواژه:نزاع
به نام خدا
سلام
امروز میخواهیم راجع به ریشه [ ن ز ع ] و مشتقات آن صحبت کنیم و کلید واژه ما عبارتست از: نزاع اصل معنای این ریشه، کندن، جدا کردن و بیرون کشیدن است. به اختلاف و مشاجره، نزاع میگویند چون طرفینِ درگیری، هر کدام میخواهد چیزی را از طرف مقابل کنده و جدا کند. اصطلاح تنازعِ بقا، به كشمكش و ستيزه دائمی بین موجودات زنده براى زنده ماندن گفته میشود. اصطلاح ِنَزْعْ نیز، به حالت ِجان کندن، گفته میشود. انتزاع، به معنای جداکردن، استخراج، برداشت و در آوردن جزئی از یک کل است. اين ريشه درقرآن، در بیان از جا کنده شدن انسانها در اثر طوفان بلا، گرفتن (كندن) حاکمیت از انسانها توسط خدا،کندن و خارج کردن لباسها، خارج کردن دست از گریبان، جدادکردن و خارج کردن شهید از هر امتی، کندن کینه ازسینه ها،نزاع وکشمکش و نیز قاپیدن و از زیر دست هم کشیدن جامهای بهشتی توسط بهشتیان، بکار رفته است (بهشتیان به عنوان مزاح ووبرای افزایش سرور، جامهای شراب را از دست یکدیگر میکشند که گویی منازعه میکنند) و حالاومیپردازیم به مثالهای قرآنی اين ريشه:
نَزَعَ: کندن یا جداکردن چیزی ازجایی، بیرون کشیدن، خارج کردن
مثال: وَ نَزَعْنا ما فی صُدورِهِمْ مِنْ غِلٍّ: و هر چه کینه و دشمنی است، از سینه هایشان برمی کَنیم.
مثال: تَنْزِعُ النّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ: مردم را از جایشان میکَنَد گویی تنه های نخلی بودندکه ریشه کن شده اند.
مثال: تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ: از هروکه بخواهی حکومت را بر می کنی (میگیری)
مثال: یَنْزِعُ مِنْهُما لِباسَهُما: لباسشان را از تنشان بیرون می آورد.
مثال: وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنّاظِرین: دستش را بیرون آورد (ازگریبان خارج کرد) دردحالیکه برای ناظران، سفید و روشن بود.
مثال: وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً: و از هر امتی شاهدی جدا می کنیم.(بیرون می کشیم)
نازَعَ: نزاع کردن
مثال: فَلا یُنٰازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ: پس نباید در این امر با تو به نزاع برخیزند.
تَنازَعَ: بایکدیگر نزاع کردن، کشمکش
مثال: فَلا تَنازَعوا فَتَفْشَلوا: با یکدیگر نزاع نکنیدکه سست میشوید.
مثال: فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ: پس هرگاه در چیزی اختلاف کردید.
مثال: یَتَنازَعونَ فیها کَاْساً: جامها را از دست یکدیگر می کِشند.
نَزّاعَة: سخت جداکننده، در آورنده
مثال: نَزّاعَةً لِلشَّویٰ: در آورنده پوستِ
نازِعات: بر کنندگان، بیرون کِشندگان، جدا کنندگان (فرشتگانی که ارواح را از بدنها جدا میکنند)
مثال: وَ النّازِعاتِ غرْقاً: و قسم به فرشتگانی که به سختی و با اغراق (جانها را) بر می کَنند.