کلیدواژه: نعمت
کلیدواژه: نعمت
به نام خدا
سلام
امروز می خواهیم راجع به ریشه [ ن ع م ] صحبت کنیم و کلید واژه ما عبارتست از: نعمت معنای اصلی این ریشه نرمی و ملایمت و رقّت و خالی بودن از غلظت و خشونت است. از این رو به هر چیزی که ملایم و مفید و سازگار با طبع انسان بوده و مايۀ راحتى و رفاه (ترفّه) و لذت و خوشایند بودن معیشت (طیب العیش) و بر وفق مراد بودن باشد نعمت گفته می شود.
ناعِم اسم فاعلی از این ریشه بوده به معنای نرم و لطیف و ملایم و صاف و هموار است.
√ تُرابٌ ناعِمٌ:خاک نرم
√ بُنّ ناعِمٌ:قهوه کوبیده و نرم شده
√ طعامٌ ناعِمٌ:غذای خوشمزه و گوارا
√ نَبَتٌ ناعِمٌ:گیاه نرم و تازه و نازک و سبز
√ شَعرٌ ناعِم:موی صاف و براق ناعم همچنین به معنی بهره مند از نعمت است و به کسی می گویند که مورد إنعام قرار گرفتنش آشکار شده باشد.
ناعِمَة مونث ناعِم بوده یا: از نعمت برگرفته شده و به زنی گفته می شود که در رفاه و آسایش باشد یا: از نُعومَة گرفته شده و به معنای بهجت و سروری است که از باطن به ظاهر سرایت کرده است.
منظور از نَاعِمَة در قرآن کریم اشاره به چهره هایی است که غرق نعمت شده تر و تازه و شاداب و مسرور و نورانی است.
نَعْمَة مصدر از این ریشه بوده به معنای تنعّم و گشایش و راحتی در زندگی و وسعت عیش است.
√ نَعمَة بر وزن فَعْلَة همچنین اسم مرّه بوده و یک بار تنعّم یا بهره مندی را می رساند(مثل ضَرْبَة:یک بار زدن)
نِعْمَة به نوع خاصی از نَعْمَة یا تنعّم که خدا به انسان داده است و خوب و دلچسب است گفته می شود مثل نعمت مال یا جمال یا سلامتی و ... و جمع آن می شود نِعَم و اَنْعُم و نعمات
√ نِعْمَة همچنین به حالت خوش و نیکو که انسان به خود می گیرد گفته می شود(مثل رِکْبَة: در حالت سواره)
√ ولی نِعْمة یعنی بزرگ و سرور و آنکه بر کسی حق نعمت دارد.
√ نقمت که در برابر کلمه نعمت به کار می رود به معنای عقوبت و عذاب و کینه است.
نَعیم جامد غیر مصدری بوده به معنای نرمی و نعمت و فراوانی و آسایش و... است.
√ نَعیم از ویژگیها و نامهای بهشت نیز هست به معنای نعمت کثیر.
√ جَنّات النَّعیم:بهشتهای نعمت
√ نَعِیمٌ مُقِیمٌ:نعمت پایدار
√ در بعضی منابع منظور از نعیم را ولایت دانسته اند.
در جنات نعیم، نعیم صفت نیست بلکه اسم بوده و مضاف الیه است یعنی جناتی از نعیم.
√ از انواع دیگر بهشت می توان به جنت فردوس، جنت عدن و جنت مأوی اشاره کرد.
نَعِيم را برخی صفت مشبهه دانستهاند که دلالت بر ثبات و همیشگی بودن نعمت دارد و برخی آن را صیغه مبالغه دانسته و نعمت فراوان معرفی کردهاند.
√ فرق ناعم با نعیم آنست که ناعم دلالت بر حدوث و نعیم دلالت بر ثبوت صفت دارد.
نَعْماء اسم مفرد از این ریشه بوده، حرف "الف " در آن، ممتد بودن نعمت را نشان می دهد و به نعمتی که اثر آن در رخسار انسان نمایان است گفته می شود. نَعماء به معنی نعمت و خوشی و راحتی است، بر عکس بَأساء و ضَرّاء که به معنی شدت و سختی و بلا هستند.
ضدّ واقعی ریشه نعم، بئس است.
نَعَم به شتر
گفته می شود چون شتر از نظر عرب نعمت بزرگی محسوب می شود. جمع آن می شود اَنعام.
√ نَعَم همچنین به بهائم مثل گاو و گوسفند
و شتر
گفته می شود چون به انسان نفع و بهره زیادی می رسانند و در این صورت نعم اسم جمع محسوب می شود که مفرد ندارد.
شتر
را به تنهایی نیز نَعَم می گویند ولی گاو
و گوسفند
را به تنهایی نَعَم نمی گویند.
√ علت اینکه فقط به این حیوانات نعم می گویند راه رفتن نرم و هموار آنهاست.
√ اَنعام به بخشش و عطایا، جایزه، مژدگانی و پرداخت اضافی و فوق العاده نیز گفته می شود.
نَعَم همچنین کلمه ایجاب است به معنی "بله" و در جواب آنچه که موافق طبع انسان و سازگار با اوست گفته می شود.
√ در زبان فارسی نیز مثلا به کسی می گوییم ببخشید می شه برای شما یک زحمتی داشته باشم بعد در جواب می شنویم [بله] اختیار دارید مراحمید، شما رحمت [ نعمت] هستید، خب، خوبه، موافقم...
فرق نَعَم با بَلیٰ این است که "نعم" در جواب مثبت
و "بلی" در جواب منفی
گفته می شود مثل:
أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَىٰ
نِعْمَ به عنوان فعل مدح به کار می رود به معنای: "چه نیک است" گویی میخواهد بیان کند که نعمتی شامل حال شخص شده است. و در مقابل بِئْسَ قرار دارد که در مذمّت به کارمی رود به معنای: "چه بد است"
√ این دو فعل از افعال جامد بوده و صرف نمی شوند.
نِعِمّا همان نِعْمَ است و "ما" تمییز آن و به معنی شیء است.
اِنْعام مصدر از باب اِفعال بوده به معنای اعطا کردن، اهدا کردن، بخشش کردن و نعمت دادن است و وقتی به کار می رود که دریافت کننده انعام از ناطِقین (جنّ و اِنس و مَلَک) باشد و مثلا گفته نمی شود فلانی بر اسب خود انعام کرد.
√ مُنْعِم اسم فاعلی از این ریشه بوده به معنای نعمت دهنده و بخشنده است.
تَنْعیم مصدر از باب تفعیل بوده به معنای نعمت دادن و مرفّه کردن است.
تَنعُّم مصدر از باب تفعّل بوده به معنای برخورداری و در ناز و نعمت به سر بردن است.
√ مُتَنَعِّم اسم فاعلی از این باب بوده به معنای بهره مند از نعمت است
نُعامیٰ به باد جنوب گفته می شود که بسیار لطیف و نشاط آور است.
نُعمان بر وزن فُعلان ( مثل سلطان، برهان، لقمان) اسم از این ریشه بوده به نرمی و نعمت گفته می شود.
√ نعمان لقب پادشاهان حیره قبل از اسلام بود.
√ به خوننیز چون نوعی غذای رقیق و لطیف است که تغذیه بدن را به عهده دارد و نعمت وسیع و گسترده ای است که مانند سفره یا خوان در تمام بدن کشیده شده، نُعْمان گفته می شود.
√ به رنگ سرخ نیز چون رنگ خون است به طور مجاز، نُعمان گفته می شود.
√ به شقایق نیز که گیاهی با گلبرگهای بسیار نرم و لطیف و به رنگ سرخ مثل خون است شقایق نعمان یا لاله کوهی گفته می شود.
و حالا می پردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:
نِعْمَ: خوب، نیکو، چه نیکو...است، خوشا...
مثال: وَوَهَبْنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيْمَٰنَۚ نِعْمَ ٱلْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ: و سليمان را به داود بخشيديم، چه نيكو بندهاى بود به راستى او بسيار رجوع كننده [به خدا] بود
مثال: وَإِن تَوَلَّوْاْ فَٱعْلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَوْلَىٰكُمْ نِعْمَ ٱلْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ ٱلنَّصِيرُ: و اگر از دين خدا روى برگرداندند، بدانيد كه خدا مولاى شماست كه او بهترين مولا و بهترين يارى رسان است
نِعِمّا: چه نیکو
مثال: إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِۦٓۗ: نيكو چيزى است كه خدا شما را به آن موعظه مىكند
نَعْماء: نعمت
مثال: وَلَئِنْ أَذَقْنَٰهُ نَعْمَآءَ بَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ ٱلسَّيِّـَٔاتُ عَنِّيٓۚ إِنَّهُۥ لَفَرِحٌ فَخُورٌ: و اگر بعد از رنجى كه به او رسيده نعمتى به او بچشانيم مىگويد بدىها از من دور شد به يقين او شادمان و فخرفروش است
نَعَم: بله
مثال: قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ لَمِنَ ٱلْمُقَرَّبِينَ: گفت: آرى! و بی گمان شما از مقرّبان خواهيد بود
نَعَم: چهارپا مثل گوسفند، جمع آن می شود اَنعام
مثال: وَمَن قَتَلَهُ مِنكُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآءٌ مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ ٱلنَّعَمِ: و كسى كه از شما عمدا شكارى را بكشد كفّارۀ آن نظير همان شكار است از چارپايان اهلى
مثال: أَمَدَّكُم بِأَنْعَٰمٍ وَبَنِينَ: با چهارپايان و فرزندان ياريتان كرده
نِعمَت: نعمت، جمع آن می شود اَنْعُم
اِنعام: نعمت بخشیدن
مثال: شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ: شكرگزار نعمتهاى او بود
مثال: يَٰبَنِيٓ إِسْرَـٰٓءِيلَ ٱذْكُرُواْ نِعْمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ: اى بنى اسرائيل، نعمتى را كه بر شما ارزانى داشتم به ياد بياوريد
نَعیم: نعمت فراوان
مثال: فِي جَنَّـٰتِ ٱلنَّعِيمِ: در باغهای پر نعمت جای دارند
ناعِمَة: متنعّم، برخوردار و شاداب، آنکه از شادی در پوست خود نمی گنجد
مثال: وُجُوهࣱ يَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ: چهرههايى در آن روز خرسند و با طراوتند.