کلیدواژه: حجّ
به نام خدا
سلام
امروز میخواهیم راجع به ریشه [ح ج ج ] و مشتقات آن صحبت کنیم و كليد واژه ما عبارتست از: حج اصل معناى اين ريشه، قصدكردن است و منظور از حجّ در شريعت، قصدِ خانه خدا کردن است. حُجّت، به معناى قصدشده و مقصود هست و دليلی است که مقصود را روشن میکند. حجت، اگر در مورد جبهه حق بكار رود به معناى دليل قاطع يابرهان بوده و اگر در موردِ جبهه باطل بكار رود به معناى دليل بى اساس، بگومگوى بيحاصل و ستيزه و جدل است چرا كه باطل، دليل روشنی ندارد تا حجت، به معناى واقعى باشد. مُحاجّه كردن نيز به بحث و جدل كردن براى اثباتِ قصد و مُدّعاگفته ميشود. يكى از مشتقاتِ اين ريشه، به معناى سال نيز بكار رفته است چون حج، يكبار در سال انجام ميشود بنابراين ميتواند ملاك ِ زمان باشد مثلِ اصطلاحى كه در زبان فارسى هم بكار ميرود، مثلا ميگوييم: سى بهار از عمرش را سپرى كرده است یا سی نوروز را دیده است. و حالا ميپردازيم به مثالهای قرآنی این ریشه:
حَجَّ: قصدكردن، قصدكردنِ خانه خدا کردن
مثال: فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِاعْتَمَرَ: هر که قصد خانه خدا کند یا عمره بجای آورد.
حَجّْ: حجّ(اسم)
مثال: اَلْحَجُّ اَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فیهِنَّ الْحَجَّ فَلارَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لاجِدالَ فِی الْحَجِّ: حج ،در ماههای معینی است پس هرکه در این ماهها فریضه حج را ادا کند(بداندکه) آمیزش جنسی و گناه و جدال در حج روا نیست.
حِجّْ: حج كردن(مصدر)
مثال: وَلِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ اِلَیْهِ سَبیلاً: و برای خدا بر عهده مردم است (بر مردم واجب است) قصد خانه خدا کردن هر که توانایی این راه را داشته باشد.
حاجّْ: قصد كننده،قاصد يا زائرِخانه خدا(اسم فاعلی) جمعِ آن ميشود: حُجّاج
حَجّاج: بسيارحج كننده، بسيار حجّت اورنده
مُحاجّون: كسانيكه ستيزه و جدل ميكنند.
حاجَّ:مجادله كردن و دليل آوردن براى اثباتِ قصدِ خود، چون و چراكردن
مثال: وَحاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحاجُّونِیّ فِی الّلهِ: قومِ او با او مجادله كردند گفت آیا درباره خدا با من مجادله و ستیز می کنید
حِجَّة: سال، جمعِ آن ميشود: حِجَجْ
مثال: عَلَی اَنْ تَأْجُرَنی ثَمانِىَ حِجَجٌ: به شرط آنکه هشت سال برای من کار کنی.
حُجَّة:دليل، برهان، سند، دلالتى روشنگر، بحث وجدل ،جمعِ آن ميشود: حُجَجْ
مثال: فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الٌبالِغَةُ: براى خدا برهان و دليل رسا و روشن هست.
مثال: لاحُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ: هيچ بحث و جدلى (خصومتى) بين ما و شما نيست.
مثال: لِئَلّا يَكونَ لِلنّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ: تا مردم دليلى بر ضد شما نداشته باشند