کلیدواژه: قلاده
کلیدواژه: قلاده
به نام خدا
سلام
امروز می خواهیم راجع به ریشه [ ق ل د ] صحبت کنیم و کلید واژه ما عبارتست از: قلاده معنای اصلی این ریشه، پیچیدن و گرد کردن و بستن است که از مصادیق آن، پیچیدن و بستن گردن بند دور گردن و یا گردآوری کردن و جمع کردن مال در خزینه و بستن در آن
است.
قِلادَة، به تابیده ای از ریسمان، زنجیر، نوار، حلقه، طوق و ... گفته می شود که به گردن می اندازند. قِلادَة، به هر چیزی که چیز دیگری را در برگیرد، نیز گفته می شود. قلاده، به معنای نشانه نیز هست. جمع آن می شود قَلائِد.
این واژه در قرآن کریم به هر چیزی مانند گردن بند و نعل و مانند آن گفته می شود که به گردن شتر
یا گاو
و گوسفندِ
قربانی می اندازند تا به عنوان نشانه و علامتی برای قربانی باشد.
قَلّادَة بر وزن فَعّالَة نیز اسم آلت از این ریشه بوده به معنای قِلادَه است و به گردنبندی گفته میشود که بر گردن حیوانات به ویژه سگ ها می آویزند. √ از واژه قلاده به عنوان واحد شمارش سگ سانان و گربه سانان هم استفاده می شود.
نکته:
قِلادَة در زبان عربی بیشتر به گردن بند زینتی که توسط انسان ها به کار می رود و یا به عنوان نشانه برای حیوانات اهلی استفاده می شود، گفته می شود و ظریف تر از قَلّاده است. قَلّادَة، که می تواند صیغه مبالغه هم باشد، بیشتر به زنجیر یا گردن بند کلفتی که به گردن حیوانات وحشی می آویزند تا آنها را کنترل کنند، گفته می شود (تشدید در این کلمه نشانه شدت است)
تَقلید، مصدر از باب تَفعیل بوده به معنای قلاده بر گردن کسی کردن یا چیزی به گردن ستور قربانی انداختن، تا شناخته شود، است.
√ این باب همچنین به معنای ادای کسی را در آوردن، کورکورانه از کسی پیروی کردن، خود را به جای دیگری جا زدن و شبیه کردن است.
★در این رابطه می توان گفت، همان طور که وقتی به گردن حیوانی قلاده می بندیم، وادارش می کنیم دنبال ما بیاد و از دستور ما و مسیر حرکت ما تقلید و پیروی کند و در حقیقت زمامش را در دست می گیریم؛ کسی هم که از دیگری تقلید می کند، گویا بندی نامرئی به گردن خود آویخته و دنبال او افتاده و اختیار خود را به دیگری سپرده است.
در واقع می توان گفت قلاده بستن، مقدمه ای برای تقلید و دادن زمام خود به دست دیگری است.
√ معنای دیگر این باب، واگذار کردن و منصوب کردن، چیزی را به گردن گرفتن یا به خود بستن است؛ در واقع کسی که به کاری گماشته می شود نیز باید کارهای سپرده شده را بی چون و چرا گردن گرفته و اجرا کند.
نکته:
اصطلاح "طوق بندگی" نیز مثالی از این دست است که کنایه از سر سپردگی و اطاعت بی چون و چرا از خداوند است. √ زیر طوق یا یوغ یا قِلد کسی رفتن، یعنی مطیع و منقاد او شدن.
مُقَلِّد، اسم فاعلی از این ریشه بوده به معنای تقلید کننده است.
مِقْلاد بر وزن مِفْعال، اسم آلت بوده به معنای کلید است که برای بستن چیزی که گردآوری و جمع شده است، استفاده می شود مثل قلاده که دور گردن می پیچد و جمع آن می شود مَقالید. مِقلاد، به معنای گنجینه و خزینه نیز به کار رفته است که برای حفظ گنج بسته می شوند.
√ مِقلاد
، مانند مِفتاح به معنای کلید است؛ ولی در مِفتاح، بیشتر وجه گشودن
و در مِقلاد، وجه بستنِ
کلید، مورد نظر است.
√ مِقلاد، به معنای گنجینه و خزینه نیز به کار رفته است، چرا که برای حفظ و نگه داری گنج نیز نیاز به جمع آوری آن در یک جا و بستن درب گنجینه است.
در قرآن کریم آمده است که مقالید
یا کلیدهای خزائن
آسمان ها و زمین در دست خداوند است که کنایه از آن است که زمام امور به دست اوست و تمام رزقها و روزی های عالم در قبضه قدرت خداوند است که هر وقت بخواهد در رزق را باز كرده
يا می بندد
.
و حالا می پردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:
مِقْلاد: کلید، گنجینه، خزینه، جمع آن می شود > مَقالید
مثال: لَّهُ مَقَالِيدُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلْأَرۡضِ يَبْسُطُ ٱلرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ وَيَقْدِرُۚ إِنَّهُۥبِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٌ: كليدهای آسمانها و زمين از آن اوست، روزى را براى هر كس بخواهد گشاده مىكند، و براى هر كه بخواهد تنگ مىگيرد، که او به هر چيزى داناست
قِلادَة: گردن بند، گلو بند، قربانی نشاندار، جمع آن می شود > قَلائِد
مثال: جَعَلَ ٱللَّهُ ٱلْكَعْبَةَ ٱلْبَيْتَ ٱلْحَرَامَ قِيَٰمًا لِّلنَّاسِ وَٱلشَّهْرَ ٱلْحَرَامَ وَٱلْهَدْيَ وَٱلْقَلَـٰٓئِدَۚ: خداوند كعبه را كه«بيت الحرام»است و ماه حرام و قربانى [بىنشان] و قربانى نشاندار را مايۀ قوام [امور] مردم قرار داده است