آجل و عاجل
آجل و عاجل
به نام خدا
سلام
امروز می خواهیم راجع به دو ریشه متضاد هم [ا ج ل] و [ع ج ل] صحبت کنیم وکلید واژه ما عبارتست از: آجِل و عاجِل
ریشه [ ا ج ل ]
معنای اصلی این ریشه مدت زمان مشخص شده برای چیزی یا آخر این مدت است.
به پایان مدت زمان زندگی انسان نیز اَجَل می گویند.
√ اَجَل به دو گونه استعمال می شود:
۱- مدت زندگی از ولادت تا مرگ (وقت معین)
۲- سرآمد زندگی و رسیدن مرگ (آخرِ مدت) که در واقع هر دو بیان متفاوتی از یک واقعیت هستند. انسان دو اجل دارد:
۱- معلّق یا مشروط که قابل محو و اثبات است. ۲- مُسَمّیٰ یا مَحتوم که ثابت و پایدار است.
√ ضربُ الاَجَل یعنی وقتْ معین کردن و پایان مهلت. اَجَلْ برای تأکید هم به کار می رود و حرف جواب تصدیق است مثل نَعَم به معنای بله و آری؛ و نشانه قطعیت است ( قطعاً، حتماً، البته، تمام...) مثل رسیدن زمان مرگ یا اجل که قطعی است. گفته می شود "نَعَم" بیشتر در جواب استفهام و "اَجَل"در جواب تصدیق به کار می رود.
آجِل اسم فاعلی ازاین ریشه بوده به معنای مهلت دار، دیر رس، آتی، بعد از این و آینده است بر عکس عاجِل به معنای شتابنده و حالا.
مونث آجِل می شود آجِلَة.
√ به آخرت، آجِلَة گفته می شود چون در غایتِ این دنیا قرار داشته و با تأخیر نسبت به آن فرامی رسد.
اَجیل (بر وزن فَعیل) صفت مشبه بوده به معنای دیر کننده، درنگ کننده و پس ماننده است؛ در مقابل عَجول به معنای شتاب کننده.
√ به آبِ پس مانده و جمع شده در یک جا مثل استخر یا تالاب نیز اَجیل گفته می شود.
آجیل در زبان فارسی به خشکبار و مغزهای خوراکی گفته می شود که به نظر می رسد در ارتباط با این ریشه باشد، چون آجیل ماندگاری بالایی داشته (عمرشان تاخیر دارد) و به علاوه خوراکی ای است که به عنوان غذای مؤخّر یا پس خوراک بعد از وعده اصلی مصرف می شود و معمولا در شب نشینی های آخر شب استفاده می شده؛ همچنین آجیل دیر هضم است و با ماندن طولانی در معده احساس سیری بلند مدت می دهد، برای همین در رژیمهای لاغری از مغزیجات کمک می گیرند.
به آجیل در زبان عربی، مُکَسَّرات (شکسته ها، خرد شده ها) گفته می شود. در مقابل آجیل، عُجَیل را داریم که به ناشتاشکن یا ما حضری که جهت قوم می سازند، گفته می شود و به عنوان اولین وعده یا پیش خوراک مصرف می شود.
√ آجیل همچنین به نقل، مزه و به طور کلی هر نعمت و فائده ای که از کسی به دیگری برسد، اعم از خوراک و پوشاک و نقدینه و... گفته می شود.
أَجِلَ فعل ثلاثی مجرد از این ریشه بوده به معنای دیر کردن، عقب ماندن، درنگ کردن و پس ماندن و... است.
تَأجیل مصدر از باب تَفعیل بوده به معنای مدت قرار دادن برای چیزی است، البته در لازمه ی آن که تأخیر است نیز استعمال می شود؛ مثل درنگ کردن و عقب انداختن. مُؤَجَّل اسم مفعولی از این باب بوده به معنای موقّت و معیّن است.
√ قرض مُؤَجّل یعنی قرض مدت دار.
اِسْتِئجال به معنای مهلت خواستن است.
اَجْل: نیز مصدر از این ریشه بوده مفهوم آن: به خاطر آن عاقبت، نهایت، سرانجام و غایت است. اَجْل، به معنای تعلیل یا علت آوردن است، یعنی در یک بازه زمانی معین( اَجَل) امری رخ داده که باعث رقم خوردن اتفاق دیگری شده است. اين كلمه را نخست براى تعليل شر و گناه و جنایت بكار بردند که در قرآن نیز به آن اشاره شده است ولى سپس در معناى وسيع ترى براى بيان علت هر چيزى بكار بردند.
√ به خود جنایت هم اَجْل گفته می شود چون قتل و کشتن باعث سرآمدن عمر یا رسیدن اجل می شود. "به سببِ"، "برایِ"، "به منظورِ" نیز بیانهای متفاوتی از این معنا هستند. اَجْل همچنین به فتنه ای گفته می شود که از وقوع آن در طولانی مدت خوف دارند.
√ مِنْ اَجْلِ یعنی: از برای آن هدف یا رسیدن به آن غایت و نهایت، یا به خاطر آن رخداد # مِن اَجلِ ذلک: به سبب آن. # مِن اَجْلِك: برای شما # السعیُ مِن اَجْلِ: تلاش برای # عاشَ مِن اَجْلِ: زندگی برای # سوف أعود من أجلها: به خاطرش برمی گردم
این واژه در قرآن کریم، خطاب به بنی اسرائیل و بعد از نقل داستان فرزندان آدم به کار رفته است که به سبب جنایت و قتل نفسی که به ناحق انجام شده بود، خداوند چنین مقرر و حکم کرد که هر کس نفسی را به ناحق کشته باشد، گویا تمام مردم را کشته است و هر کس یک نفر را احیا کند گویا تمام مردم را احیا کرده است.
اِجْل به گله گاوان وحشی و شتران و آهوان گفته می شود، چون با تأخیر از هم حرکت می کنند و بعضی از بعضی دیگر عقب می مانند.
و حالا می پردازیم به مثالهای قرآنی این ریشه:
اَجَل: سرآمد، زمان معین، وعده، تثنیه آن می شود اَجَلَیْن
مثال: وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ:براى هر امتی زمان و اجل معيّنى است و هنگامى كه اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تأخير مىكنند و نه بر آن پيشى مىگيرند
مثال: لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ: براى هر زمانی كتابى است
مثال: مَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَآءَ ٱللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ لَأٓتٍ: هر كه اميد به ملاقات با پروردگار دارد، پس وعدۀ الهى به یقین فرا خواهد رسيد
مثال: فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِيٓ أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعروفِ: و هنگامى كه عدّۀ آنها به سر آمد، گناهى بر شما نيست كه هر چه مىخواهند دربارۀ خودشان به طور شايسته انجام دهند
مثال: قَالَ ذَٰلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَۖ أَيَّمَا ٱلْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَٰنَ عَلَيَّ: (موسى) گفت: اين قراردادى ميان من و تو باشد البته هر كدام از اين دو مدّت را انجام دهم ستمى بر من نخواهد بود
اَجْل: سبب، برای
مثال: مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِيٓ إِسْرَائيلَ: از برای آن بر بنى اسرائيل مقرّر داشتيم
تَأجیل: به تأخیر افکندن
مثال:لِأَيِّ يَوْمٍ أُجِّلَتْ:اين امور براى چه روزى به تأخير افتاده ࣲ
مثال: وَبَلَغْنَآ أَجَلَنَا ٱلَّذِيٓ أَجَّلْتَ لَنَا: و به اجلى كه براى ما معين نموده بودى رسيديم
مُؤَجَّل: مدت دار
مثال: وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ ٱللَّهِ كِتَٰبًا مُّؤَجَّلاً: و هيچكس جز به اجازه پروردگار نخواهد مرد و براى هركس اجلى ثبت شده است
ریشه [ ع ج ل ]
معنای اصلی این ریشه، شتاب کردن و جلو انداختن چیزی از وقت خود است.
عَجَلَة، اسم مصدر از این ریشه بوده به معنای شتاب کردن است.
√ عجله، ناشی از ضعف و محدودیت و ضیق نفس است و انسان از آنجایی که ضعیف و محدود آفریده شده است، عجله می کند.
عاجِل، اسم فاعلی از این ریشه بوده به معنای شتابنده، سریع، فوری و اکنون است. عبارت "خداوند شفای عاجل عطا فرماید" دعا برای بهبودی سریع بیمار است. عاجِلَة، مونث عاجل است.
√ به دنیا، عاجله گفته میشود چون زودگذر بوده و سریع به پایان میرسد.
به گوساله، عِجْل یا عَجول گفته میشود، چون بسیار شتابان و پر تحرک بوده، بر خلاف مادرش که باوقار و کم تحرک است؛ و نیز زود رشد کرده تبدیل به گاو می شود.
در داستان سامری که در قرآن کریم آمده، نشان می دهد که اهل دنیا یا عاجِلَة، گوساله یا عِجل را که مظهر سرعت و شتاب و تحرک و جذبه های این دنیای زودگذر است، انتخاب می کنند، در مقابلِ آجِلَة یا آخرت که حیات معنوی بعد از آن است.
تَعجیل، مصدر از باب تَفعیل بوده به معنای عجله کردن و جلوتر انداختن چیزی از وقت خود است.
اِسْتِعْجال، مصدر از باب استفعال بوده به معنای طلب شتاب کردن است.
عِجالة: بر وزن فِعالَة، مصدر بوده به معنای عجله و شتاب کردن است و به آنچه زود برای مهمان فراهم کنند و و به هرچه سردست مهیا کنند، گفته می شود.
عِجالتاً: یعنی فوراً، فعلاً، به طور موقت، از روی عجله و مختصر؛ بر خلافِ سرفرصت یا مفصّل.
و حالا میپردازیم به مثالهای قرانی این ریشه:
عَجَلْ، عَجَلَة: شتاب
مثال: خُلِقَ الْاِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ: انسان، از شتاب آفریده شده است
عَجِلَ: شتاب کردن
مثال: فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ: پس درباره آنها شتاب نکن
مثال: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْانِ: و در خواندن قرآن شتاب مکن
اِعجال: برانگیختن کسی را بر سرعت و شتاب، پیشی گرفتن و سبقت گرفتن از کسی
مثال: وَ ما اَعْجَلَکَ عَنْ قًوْمِکَ: و چه چیز موجب شد تو جلوتر از قومت بشتابی
تَعْجیل: عجله کردن، جلوانداختن
مثال:عَجِّلْ لَنا قِطَّنا: سهم ما را جلو بیانداز
مثال: فَعَجَّلَ لَکُمْ هٖذِهِ: این را برای شما پیش انداخت
مثال: وَلَوْ یُعَجِّلُ الّلهُ لِلنّاسِ ِالشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُمْ بِالْخَیْرِلَقُضِیَ اِلَیْهِمْ اَجَلُهُمْ: و اگرخدا با همان شتابی که مردم برای خود خیر را می طلبند در رساندن شر به آنان تعجیل میکرد، قطعا مرگشان فرا رسیده بود
اِسْتِعْجال: طلب شتاب کردن
مثال: وَ یَسْتَعْجِلونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ: و از تو طلب شتاب در سیئه قبل از حسنه میکنند
مثال: فَلاتَسْتَعْجِلونِ: پس مرا به عجله نیندازید
عاجِلَة: چیزی که زود درآید، دنیا
مثال: اِنَّ هَٖؤُلاءِ یُحِبّونَ الْعاجِلَة: آنها زندگی زودگذر دنیا را دوست دارند
عَجول: شتابزده
مثال: کانَ الاِنسانُ عَجولاً: و انسان همواره شتابزده هست
عِجْلْ: گوساله
مثال: فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمینٍ: پس گوساله ای فربه آورد.